رنج‌های مسیر چگونه به ثمر می‌رسند

چرا بدترین دانش‌آموزان بهترین معلمان می‌شوند

منطقی است که فکر کنیم اگر یک بچه، دانش آموز بسیار خوبی باشد، احتمالاً در بزرگسالی هم معلم خوبی می‌تواند بشود. آنها می‌دانند چگونه امورات مدرسه را به خوبی پیش ببرند، دستورالعمل ها را دنبال کنند و تکالیف را به موقع انجام دهند. اما شاید جالب باشد بدانید که بدترین دانش‌آموزان، در آیند معلمان بهتری می‌شوند. تیمبرلی گورلیک خود یکی از همین دسته از معلمان است که دوران تحصیلی سختی داسته است و اکنون پس از ۱۵ سال فعالیت در حرفه معلمی و به عنوان یکی از دبیران سرویس WeAreTeachers از تجربیات خود در کلاس درس می‌گوید.

معلمانی که خود تجربیات سختی در دوران مدرسه داشته‌اند، به موفقیت در مدرسه نگاه متفاوتی دارند

اکثر مردم، موفقیت در مدرسه را نمرات بالا و مشارکت در کلاس می‌دانند. بنابراین وقتی از دانش‌آموز خوب صحبت می‌کنیم در ذهن کودکانی درسخوان و آرام تداعی می‌شود که با دست‌های بالا منتظر نوبت خود هستند. البته می‌دانیم که موضوع بزرگتر از این تعریف است. اما اکثر اوقات فاکتورهای دیگر دشوارتر هستند و در میان باقی مسایل گم می‌شوند.

کودکانی که در مورد تجربیات شاد مدرسه صحبت می‌کنند به ندرت نمرات خود را ذکر می‌کنند. آن‌ها بیشتر در مورد حرف خنده‌داری که یکی از دوستانشان گفته و یا رفتار محبت آمیز معلم و یا حتی تجربیات غیر منتظره مثل اردوها یا آشپزی در کلاس صحبت می‌کنند.

معلمانی که در کودکی دانش‌آموزانی صبور بوده‌اند و یا نمرات بالایی کسب نکرده‌اند، اغلب تلاش می‌کنند تا دانش‌آموزان به طرق مختلف به کلاس خود احساس تعلق خاطر داشته باشند.

تاثیر شرایط خانوادگی و محیط بیرون از مدرسه بر عملکرد دانش‌آموز را بهتر درک می‌کنند

وقتی پیش دبستانی بودم، پدر و مادرم طلاق گرفتند. می‌دانم که برقراری تعادل بین دو خانه جداگانه چقدر سخت بود. همچنین، می‌دانم که داشتن والدینی که از هم جدا شده‌اند چگونه نوعی احساس شرمندگی به بار می‌آورد». این بدان معناست که بچه‌هایی که تصور می‌کنند زندگیشان با آنچه در خانه بچه‌های دیگر اتفاق می‌افتد متفاوت است، مانعی مضاعف برای یادگیری دارند.

ذهن این کودکان قبل از مشغول شدن به درس، مشغول مسائل دیگری است. وقتی از شاگردم پرسیدم که پدرش از ماموریت یک ماهه خود برگشته است یا نه؟ او با من در مورد مسائل خود صحبت کرد. وقتی از شاگرد دیگری می‌پرسم که ساندویچ تخم مرغی که آثارش روی پیراهنش مانده خوشمزه بوده است؟‌ یا آیا مادربزرگش آن را درست کرده است؟ کودک فرصت می‌کند در مورد زندگی خود برای من توضیحی دهد. اینکه کودکان بتوانند مساله‌ای از زندگی خودشان را به یک بزرگسال قابل اعتماد بگویند باعث ایجاد احساس شگفت انگیزی شده و در نتیجه، مغز آنها به جای مشغولیت‌های خانه روی مدرسه تمرکز می‌کند.

بیشتر بخوانید: ۳۰ ایده جذاب برای فعالیت گروهی دانش‌آموزان

معلمانی که به عنوان دانش‌آموز در کلاس احساس سردرگمی می‌کردند، با حدس و گمان کار خود را پیش نمی‌برند

زمانی که من دانش‌آموز بودم، یادگیری برایم کار سختی نبود. مثلا اگر کلمه‌ای را می‌دیدم همیشه می‌فهمیدم که آیا املای آن درست است یا نه. با این حال، بسیاری از تجربیات مدرسه برای من دشوار بود. مثلا من از تعاملات اجتماعی خیلی درکی نداشتم یا وقتی امتحانی را به خوبی می‌گذراندم، دلیل آن را نمی‌دانستم. من کارهایی اشتباهی همچون هایلایت کردن کل کتاب درسی را انجام می‌دادم اما حالا به عنوان معلم، از تجربیات خودم برای کار با دانش‌آموزان استفاده می‌کنم.

زمانی که شما تجربیات خودتان را در نظر گرفته و از آنها درس بگیرید، نتیجه صد درصد مثبت است. من به جای پیش‌داوری و فرض کردن اینکه دانش‌آموز بسیاری از مسایل را بلد است، آموزش نمی‌‌دهم، خواه نحوه صف بستن باشد، طریقه تراشیدن مداد باشد یا یک مساله درسی و امتحان. این بدان معناست که گاهی اوقات مجبور می‌شوم راه‌های جدیدی را برای آموزش یک مساله ساده پیدا کنم و یاد بگیرم.

معلمانی که به عنوان دانش‌آموز در توجه کردن مشکل داشتند، معمولا می‌دانند که بچه‌های بی‌تمرکز به چه چیزی نیاز دارند

من همیشه در حال درگوشی حرف زدن با دوستانم بودم. به همین دلیل هر زمانی که معلم از من سوالی می‌پرسید، نمی‌دانستم چه پاسخی باید بدهم. همیشه برایم سوال بود که چگونه دانش‌آموزان دیگر در کلاس به خوبی فعالیت دارند. تعجب می‌کردم که آنها چطور در مدرسه موفق هستند. اعتراف می‌کنم حتی هنوز هم این مشکل را در زندگی شغلی خود دارم. همکارانم به این واقعیت شهادت می‌دهند که من همیشه در حال خصوصی حرف زدن با آن‌ها هستم! به عنوان یک معلم، سخت کار می کنم تا راهبردها و رفتارهایی را آموزش دهم که از این موضوع را ابهام زدایی کند. مهم‌تر از همه، به بچه‌ها می‌گویم حتی اگر از ابتدا توجهی به موضوعی نداشتند، از تجربه کردن آن اجتناب نکنند.

واقع بینانه اگر بگوییم، همه ما تا زمانی که نیازی به استفاده از اطلاعات پیدا نکنیم، به آن توجه خاصی نخواهیم داشت. توجه و تمرکز روی یک مساله‌، قبل از اینکه بدانید آیا به آن نیازی دارید یا خیر، نیازمند مهارت و استراتژی است. از آنجایی که وقتی خودم دانش‌آموز بودم با این مساله مشکل داشتم، می‌خواهم مطمئن شوم که بچه‌های کلاس من دقیقا متوجه می‌شوند که چه رفتارها و استراتژی‌هایی می‌تواند به آنها کمک کند. مقدار زمانی که برای آموزش مهارت‌ها و استراتژی‌ها صرف می‌کنم، همان اندازه‌ای است که برای آموزش برنامه درسی صرف می‌کنم. امیدوارم بیشتر مردم و مربیان این موضوع را درک کنند که رسیدن بچه‌ها به آستانه‌ای که بتوانند آموزش را بپذیرند و از یادگیری خود استفاده کنند زمان‌بر است.

بیشتر بخوانید: روش‌هایی برای افزایش تمرکز بچه‌ها در کلاس درس

افرادی که در کودکی استعداد ذاتی نداشتند مربیان بهتری در آن موضوع می‌شوند

به مربیان خوب دقت کنید. یک مربی خوب تمام نقاط قوت تیم را از چابکی گرفته تا مهربانی، ارزیابی می‌کند. مربی خوب یک بازی را چندبار تکرار می‌کند تا مطمئن شود که هر عضو ارشد تیم در بازی گل بزند. چرا؟ چون می‌داند که کسب نکردن هیچ امتیازی در بازی چه حسی دارد. طبیعی است! وقتی سوپراستار یا فرد مطرح جمع نباشیم، آرزو می‌کنیم کسی به ما توجه کند و دیده شویم. اینکه بازیکن اصلی و سوپراستار یک مسابقه باشیم تا تمام توجه‌ها به ما جلب شود وسوسه کننده است اما این باعث نمی‌شود که بچه‌ها یاد بگیرند چگونه به نقاط قوت یکدیگر در یک تیم اتکا کنند.

در نهایت، هر مدل دانش‌آموز را زمانی واضح‌تر می‌توانیم درک کنیم که درگیری‌های خودمان را در زمان کودکی گذرانده و آن‌ها را شخصا یا با کمک گرفتن از دیگران حل کرده‌ایم. البته این بدان معنا نیست که دانش آموزان خوب معلمان خوبی نمی‌شوند اما اینکه دانش‌آموز ضعیفی بوده و درک کرده باشید که چگونه ورای هر چالشی، موفق شوید، در تدریس شما تاثیر به سزایی می‌گذارد.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.