وقتی کسی از ما میپرسد «چند مرده حلاجی؟» میخواهد قبل از آنکه مسئولیتی بزرگ و خطیر را به ما بسپرد، بداند چقدر توانمندیم و آیا آمادگی و قدرت انجامش را داریم یا نه؟ حلاج، همان عارف بزرگی است که نماد ایستادگی و مقاومت بود. برای همین، از زمان شهرتیافتن این مثل، برای سنجش استقامت و پایداری سرسختانه آدمها، نام حلاج به میان میآید. همراه ما باشید تا مفصل درباره این کنایه و حکایت پشت آن صحبت کنیم و با شخصیت بزرگ حلاج آشنا شویم.
کاربرد این ضرب المثل چیست؟
این ضربالمثل تنها یک کاربرد دارد و آن سنجش قدرت، توانمندی و آمادگی یک فرد است. گاه میخواهیم مسئولیت بزرگی را روی دوش شخصی بگذاریم که از توانمندیهای او بیخبریم. با پرسیدن این سوال ساده، «چند مرده حلاجی؟» از او میخواهیم اوج توانمندی خود را به ما اثبات کند. این مثل میتواند پاسخ خوبی برای افرادی باشد که مدام در حال خودستایی و تعریف از خود هستند. با همین مثل ساده، به آنها میگوییم که باید دید در انجام کار تا چه اندازه موفق خواهی بود.
معنای این ضرب المثل چیست؟
این کنایه شیرین یک معنای ساده دارد: در عمل، تاب و توان فرد چقدر است؟ چقدر توانمند، پایدار و آماده انجام کاری است که در حدود توانمندی چند مرد باشد؟!
ریشه این ضرب المثل از کجاست؟
حلاج، عارف مشهور و فقیه را تقریبا همه میشناسیم و در کتاب ادبیات دبیرستان درباره آن خواندهایم. این عارف را به ضرب و زور دسیسه به دار آویختند، ۲ دست او را قطع کردند و به هلاکت رساندند. اما در تمام این لحظات لبخندی بر لب داشت که تعجب همه را برمیانگیخت. علت خنده را از او جویا شدند؛ پاسخ داد: قطع کردن دستِ بسته که کار سختی نیست!
با خونی که از کتف او تراوش میکرد، صورتش را قرمز و خونین کرد. از او پرسیدند علت این کارت چه بود؟ گفت نمیخواهم زردی رنگِ رویم که بهخاطر خروج خون از تنم است، شما را به این اشتباه بیاندازد که رویم از ترس زرد شده است. خون میمالم به صورتم تا صورتم پیش شما جاهلان سرخ باشد. چراکه آرایش صورت مردان، خون ایشان است.
دو چشمش را درآوردند و با این کار خشم مردم را به جان خریدند. مردم دست به شورش زدند، غارت کردند و غرفهها را به آتش کشیدند اما فایدهای نداشت. سر حلاج را از تنش جدا کردند، جسدش را آتش زدند و خاکستر او را به رود دجله ریختند. او تا آخرین لحظات مرگ خود لبخند بر لب داشت، از چیزی نترسید و بر عقیدهاش ماند.
حلاج را به اسفناکترین شکل ممکن کشتند؛ اما نماد استقامت، پایداری، شجاعت و عاشقی شد. بعد از آن، برای آنکه میزان پایبندی به اعتقاد کسی را بسنجند یا توانمندی او را محک بزنند، به او میگویند «بگو ببینم؛ چند مرده حلاجی؟».
حرف آخر
اکنون که با شخصیت حلاج آشنا شدید، درک کنایه چند مرده حلاج بودن دیگر دشوار نیست. این مثل یعنی «چندتا همچون تویی کنار هم، به اندازه یک حلاج قدرتمند و پایدار هستید؟». امروز ما در فرهنگ عامیانه برای سنجش تاب و توان و قدرت یک نفر این کنایه را بهکار میبریم یا با استفاده از آن، توانمندی شخصی را زیر سوال میبریم.
حالا شما برای ما بگویید. تابهحال از این مثل استفاده کردهاید؟ یک مثال از کاربردش را برای ما در بخش نظرات بنویسید.