برای موفقیت در هر زمینهای، ترفندها و نکات ریزی وجود دارد که آگاهی به آنها، مسیر موفقیت را هموارتر میکند. آدرینا جوی، روانشناس، مددکار اجتماعی و مربی آموزشهای دو زبانه آمریکایی است که پس از به دنیا آمدن فرزندش تصمیم گرفت آموزش او را خود به عهده بگیرد تا تمام فرصتهای منحصر به فردی که در آموزش شخصیسازی شده و انفرادی وجود دارد را برای فرزندش فراهم کند و به یادگیری بهتر کودکان کمک کند. بر همین اساس آدرینا با استفاده از تحصیلات عالیه خود در حوزه روانشناسی، ایدههایی آموزشی مبتنی بر تحقیقات علمی ارائه کرده که در این مقاله به زبان او بازگو شده است.
قبل از اینکه مادر شوم، در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در رشته روانشناسی تحصیل کردم. قبل از اینکه پسرم را به جای فرستادن به مدرسه در خانه آموزش دهم، یک کودک مبتلا به اوتیسم را در خانه آموزش دادم، آن هم در حالی که همزمان در یک مرکز نویسندگی در یک آموزشگاه تدریس میکردم و در همه این امور از پیشینه روانشناسی خود در کارم استفاده کردم.
از وقتی که خودم دانشآموز بودم، میدانستم که در آینده میخواهم تدریس کنم. بنابراین همیشه به دنبال راههایی بودم که بتوانم از آنچه یاد گرفتهام برای معلمی بهتر شدن و توانمند سازی دانشآموزانم استفاده کرده تا بتوانم بچههایی که اختلال یادگیری داشته و یا روشهای سنتی آموزش جوابگوی آنها نیست را کمک کنم. میدانستم وقتی مادر شوم، میتوانم از همین ایدهها برای توانمند ساختن فرزندانم استفاده کنم و به آنها کمک کنم مثل من عاشق یادگیری باشند.
پس در اینجا، بهترین نکات و ترفندهای روانشناسی برای کمک در امر آموزش و تربیت را به شما خواهم گفت.
عوامل موثر بر یادگیری کودکان
عوامل موثر بر یادگیری کودکان میتواند شامل عوامل ذاتی (درونی) و عوامل محیطی (برونی) باشد. در زیر، برخی از این عوامل برای تقویت یادگیری کودکان آورده شدهاند:
سن و رشد شناختی
دستیابی به مراحل توسعه شناختی کلیدی به اندازه کافی اهمیت دارد. هر سن دارای ویژگیها و نیازهای خاص خود است.
علایق شخصی
کودکان با توجه به علایق خود میتوانند بهتر یاد بگیرند و انگیزه بیشتری برای یادگیری داشته باشند.
سبکهای یادگیری
برخی کودکان به صورت بصری یاد میگیرند، برخی به صورت شنیداری و برخی به صورت کاربردی.
سلامت عمومی
سلامت جسمی و روحی کودک بر توانایی یادگیری اثرگذار است.
نیروی محرک دهنده و پشتیبانی خانواده
حمایت و انگیزه خانواده و نهادهای اطراف کودک به تقویت یادگیری کمک میکند.
تجربیات قبلی
تجربیات گذشته و آشنایی کودک با موضوعات مشابه نقش مهمی در یادگیری ایفا میکند.
۱۰ راهکار برای تقویت یادگیری کودکان
بازیهای آموزشی
استفاده از بازیها و ابزارهای آموزشی جذاب و متنوع برای فراهم کردن محیطی مسلط کننده و خلاقانه.
ایجاد زندگینامههای تصویری
ایجاد داستانها و زندگینامههای تصویری از شخصیتهای معروف و انگیزشی برای کودکان.
تحسین و تشویق
تحسین و تشویق کودکان به تلاش و پیشرفت در یادگیری، حتی در مواقعی که به طور کامل موفق نشدهاند.
ارتقاء خلاقیت
ایجاد فضای خلاقانه برای کودکان به منظور توسعه تفکر خودآموز و حل مسئله.
استفاده از فناوری
اجازه دادن به کودکان برای استفاده مسئولانه از فناوریهای مدرن برای یادگیری.
یادگیری تجربی
فراهم کردن فرصتهای یادگیری عملی و تجربی، که کودکان میتوانند خود را در آنها آزمایش کنند.
ترکیب مطالب با علاقهها
انتخاب مطالب و محتواهای آموزشی مبتنی بر علایق و اهداف کودکان.
تنوع و جذابیت
تنوع و جذابیت محتواها و روشهای آموزشی به کودکان کمک میکند تا بهتر یاد بگیرند.
ارتباط با محیط طبیعی
استفاده از محیطهای طبیعی و فضاهای باز برای یادگیری و بازی.
همکاری با دیگران
تشویق کودکان به همکاری با دیگران و یادگیری از تجارب یکدیگر.
بهترین نکات روانشناسی برای یادگیری بهتر کودکان
نوروپلاستی یا همان انعطاف پذیری عصبی
در هنگام تولد ۱۰۰ میلیارد نورون در مغز نوزاد وجود دارد. این تعداد تقریبا تمام نورونهایی است که یک فرد در زندگی خود خواهد داشت. تا زمانی که یک نوزاد بالغ شود، تعداد نورونها به ۸۵ میلیارد عدد کاهش مییابد. به این اتفاق «هرس» میگویند، درست مانند هرس کردن بوته.
نورونها در صورت عدم استفاده از بین میروند. در واقع میتوان گفت: «از آن استفاده کنید یا از دست میدهید». اما از اینکه کودک شما روزانه میلیونها نورون از دست میدهد، استرس نداشته باشید. این اتفاق خوبی است! مثل تمیز کردن یک کمد شلوغ و بهم ریخته است. شما باید از شر لباسهایی که دیگر نمیپوشید خلاص شوید تا پیدا کردن لباسهای خوب برای شما راحتتر باشد. پس مغز از شر نورونهای بیفایده خلاص میشود و روی ساخت نورونهایی تمرکز میکند که کودک بیشتر از آنها استفاده کرده و آنها را پیچیدهتر و سرعتشان را سریعتر میکند.
اینجاست که «نوروپلاستی» وارد میشود. این کلمه برای بسیاری از مردم گمراه کننده به نظر میرسد. «پلاستیسیته» به توانایی یک ماده برای قالبگیری و شکلدهی آسان اشاره دارد. به فلزاتی مانند طلا یا نقره فکر کنید. آنها انعطافپذیری بالایی دارند و اگر گرم شوند، به راحتی به شکل هر قالبی درمیآیند!
«نوروپلاستی» به این معنی است که مغز را میتوان به راحتی قالبگیری کرد و شکل داد. ساختارهای فیزیکی مغز به معنای واقعی کلمه در پاسخ به محیط و تجربیات فرد تغییر میکند و دانستن این موضوع به ما قدرت زیادی میدهد! ما میتوانیم به مغز فرزندانمان کمک کنیم تا به بهترین حالت ممکن شکل بگیرد. فقط باید یاد بگیریم چطور این کار را انجام دهیم.
سیناپسها، اتصالات بین نورونها هستند و یک نقشه به هم پیوسته ایجاد میکنند. در این نقشه، دانش کودک از آهنگ الفبا به حافظه ردیابی حروف برای تمرین دستخط متصل میشود. این شبکه همچنین به حافظه عضلانی شکل حروف الف و ب وصل میشود تا کلمهای مانند آب نوشته شود. مغز به طور میانگین حدود ۱۰۰ تریلیون سیناپس یا اتصالات دارد و البته در بعضی افراد این عدد تا ۱۰۰۰ تریلیون هم بالا میرود!
مغز سیناپسهای خود را نیز با پیروی از اصل «از آن استفاده کن یا از دست بده» هرس میکند. اما برخلاف نورونهایی که از بین میروند، ما میتوانیم سیناپسهای بیشتری را در طول زندگیمان ایجاد کنیم! هرچه فعالیتهای متنوعتری به فرزندتان بدهید، سیناپسهای بیشتری در مغز او ایجاد میشود.
تکرار هر چه بیشتر یک فعالیت همچون خوانش یک کتاب، اگر چه ممکن است شما را دیوانه کند، اما باعث ایجاد بیشتر و سریعتر سیناپسها میشود. به همین دلیل است که کودکان تمایل دارند یک کتاب را بارها و بارها برایشان بخوانید. در حقیقت با هر بار تکرار، مغز کودک در تفسیر عکسها، کلمات، شخصیتها و تطبیق داستان کتاب با زندگی واقعی خبرهتر میشود. هر چه فرزند شما شانس بیشتری برای کاوش در محیطهای جدید از طریق آزمایشهای علمی هیجانانگیز، پیادهروی در طبیعت و یا سفر داشته باشد، سیناپسهای بیشتری را دریافت میکند.
شما تاثیر فوقالعادهای بر مغز فرزندتان دارید. آموزش در خانه را فقط به عنوان فهرستی از مهارت های یادگیری همچون الفبا، اعداد یا اشکال تلقی نکنید. برای تقویت میلیاردها اتصال در حال رشد مغز فرزندتان، آموزش در خانه را شروع کنید. در سطح کودک قرار بگیرید و به شبکه ارتباطاتی که هنوز ندارند و کاوشی که برای یافتن آنها نیاز دارند فکر کنید. با علم به این موضوع، شما با نهایت تخیل و خلاقیت تدریس خواهید کرد!
تقویت حافظه
آیا شما هم از توانایی کودکانی که شعر و ترانههای طولانی و مختلف را به یاد میسپارند شگفت زده میشوید؟ چگونه یک کودک در سن کم میتواند با چند بار تماشای مثلا یک برنامه تلویزیونی یا گوش سپردن به یک نوار موسیقی آن را به خوبی حفظ کند؟
شما تا اینجا با نوروپلاستی و سیناپس آشنا شدهاید. تحقیقات در مورد تقویت حافظه نیز بر همین دو عامل استوار است. رشد سریع سیناپسها در مکانهای مختلفی از مغز، هدف ما برای رسیدن به حافظهای استثنایی است. برای رسیدن به این هدف سه مرحله وجود دارد:
۱– حداقل ۷ بار تکرار
فرض کنید میخواهید به بچههایتان کمک کنید تا شماره تلفن شما را حفظ کنند. برای ایجاد سیناپسهای مورد نیاز برای ذخیره این اطلاعات در حافظه بلند مدت، کودک باید حداقل ۷ بار شماره را تکرار کند. فرزندتان در حال تمرین کلمات برای تقویت املای خود است؟ به هر فلش کارت باید حداقل ۷ بار نگاه کند. البته این کار برای به خاطر سپردن اطلاعات ساده است. برای اطلاعات پیچیدهتر مانند یادگیری و تشخیص کل الفبا و تمایز هر حرف از حروف دیگر، تعداد تکرارهای مورد نیاز بسیار بیشتر خواهد بود.
۲- تکرارهای با فاصله
اگر سعی کنید چیزی را با ۷ بار تکرار در یک مقطع زمانی کوتاه به خاطر بسپارید، به احتمال زیاد شکست خواهید خورد. دلیلش این است که شماره تلفن یا املایی که به قصد حفظ شدن تکرار میکنید هنوز در حافظه کوتاهمدت شما ذخیره است و به مغز شما راهی برای تقلب و جمعآوری سریع اطلاعات میدهد و در عین حال از ذخیرهسازی دادهها در حافظه بلندمدت خودداری میکند. به خاطر سپردن یک دسته ۵۰ الی ۱۰۰ تایی از فلش کارت املایی بهتر از یک دسته ۱۰ تایی است، چرا؟ زیرا تعداد این موارد بسیار زیاد است و مغز نمیتواند آنها را در حافظه کوتاه مدت خود ذخیره کند. پس مدت زمانی که برای بازگشت به کارت اول طول می کشد، «فاصله» کافی و خوبی برای این نوع یادگیری است. فاصله بین تکرارها اگر یک بار در روز یا یک بار در هفته هم باشد این شیوه به خوبی کار میکند!
۳- کدگذاری دوگانه
مغز از نظر فیزیکی، به بخشهای مختلفی تقسیم شده است. اطلاعات شنیداری همچون زبان، اطلاعات بصری و اطلاعات لمسی همه در لوبهای کاملاً متفاوت مغز پردازش میشوند. حتی قسمتی از مغز که مسئول درک گفتار است و قسمتی که مسئول تولید گفتار است با هم متفاوتند! حالا هدف ما از دانستن این موضوع چیست؟ هدف این است که سیناپسهای مربوط به یک مهارت آموخته شده را در همه این حوزهها داشته باشیم.
بنابراین برای یادگیری یک شماره تلفن، آن را به یک آهنگ (شنیداری) تبدیل کنید. آن را روی یک کاغذ بزرگ بنویسید و هر روز (تصویری و گفتاری) آن را بخوانید. یک تلفن همراه مقوایی با دکمههای کشیده شده بسازید و از کودکتان بخواهید که شماره را تمرین کند (لمسی). کدنویسی دوگانه یکی از دلایل مهمی است که ثابت میکند روش معلمی که صرفا در مورد یک موضوع سخنرانی میکند برای یادگیری ایدهآل نیست. بیشتر مردم برای یادگیری واقعی اطلاعات، نیاز به رمزگذاری اطلاعات به روش های مختلف دارند.
با کنار هم گذاشتن هر ۳ مرحلهای که توضیح داده شد، مطمئن باشید به فرزندتان کمک میکنید تا اطلاعات جدید را به ایدهآلترین و مناسبترین روش پردازش و ذخیره کند!
انتساب
فرض کنید در حال رانندگی در بزرگراه هستید که ناگهان راننده دیگری با سرعتی بیش از حد مجاز از شما سبقت میگیرد و دور میشود. تعبیر شما چیست؟ آیا فکر میکنید او یک فرد فاسد و بیدقت است که فقط به خودش فکر میکند؟ یا فکر میکنید احتمالا دلیل مهمی برای عجله داشتن وجود دارد که او اینگونه رانندگی میکند؟ شاید او برای رسیدن به اجرای دخترش در تئاتر مدرسه تاخیر دارد یا جلسه کاری بسیار مهمی پیش آمده و چیزی را در خانه فراموش کرده است. همه ما به طور طبیعی دلایل یا توضیحاتی برای رفتار خود و دیگران ارائه میدهیم. روانشناسان به این نسبت دادن دلایل «انتساب» میگویند.
در بزرگسالی، بیشتر استناد ما برای توضیح یا توجیه رفتارها، به طور طبیعی به وجود میآید. برای تغییر آن، حتی اگر الگوهای ما ناسالم باشند، تلاش قابل توجهی لازم است. با این حال، کودکان تازه شروع به یادگیری علت و معلول کردهاند و به ما به عنوان والدین و مربی به دلیل نوروپلاستی، میتوانیم به آنها کمک کنیم تا سبک استنادی سالمی ایجاد کنند.
موفقیت و شکست را میتوان قابل کنترل یا غیرقابل کنترل دانست. در ایالات متحده، فرهنگ عامه تمایل دارد که موفقیت یک کودک را به هوش او نسبت دهد. «تو امتحان ریاضی ۲۰ گرفتی خدای من! تو خیلی باهوشی من میدونستم که تو میتونی این کار رو انجام بدی». در فرهنگهای دیگر به ویژه در بسیاری از کشورهای آسیایی، موفقیت یک کودک به کار سخت نسبت داده میشود. «تو ریاضی ۲۰ گرفتی؟! حتما خیلی درس خوندی، من به تو افتخار می کنم».
ما میدانیم که بچههای ما باهوش هستند. اما مشکل نسبت دادن موفقیت به هوش این است که هوش غیرقابل کنترل است. وقتی کودکی بزرگ شده با باور «موفقیت به دلیل هوش بالا» در کاری شکست میخورد چه اتفاقی رخ میدهد؟ تحقیقات نشان میدهد که آنها تمایل دارند فکر کنند: «من تو امتحان ادبیات نمره پایینی گرفتم پس حتما در این درس باهوش نیستم» یا حتی «من اونقدری که فکر میکردم، باهوش نیستم».
حالا اگر کودک با این فکر بزرگ شود که موفقیتهایش به دلیل سخت کوشی او بوده است، چه اتفاقی میافتد؟ این کودک زمانی که شکست می خورد، تعبیر کاملا متفاوتی دارد. «من تو امتحان ادبیات نمره پایینی گرفتم. احتمالا به اندازه کافی وقت و انرژی براش صرف نکردم. دفعه بعد زودتر شروع میکنم و سختتر کار میکنم تا دیگه این اتفاق نیفته». سخت کوشی یک انتساب قابل کنترل است!
«قابلیت کنترل» در مقابل «غیرقابل کنترل بودن» یکی از جنبههای انتساب است. مورد دوم این است که آیا نتیجه «پایدار» است یا «ناپایدار». کسی که تفسیر ثابتی از شکست دارد، اینگونه توجیه میکند: «مهم نیست چه کاری میکنم یا چقدر تلاش میکنم. به هر حال من قراره دوباره شکست بخورم. پس شاید حتی سعی هم نکنم». این یک تفسیر پایدار است زیرا آنها معتقدند که نتیجه هر بار تلاش یکسان خواهد بود، صرف نظر از اینکه چه کاری انجام میدهند. با این حال، شخصی که دیدگاه ناپایداری از شکست دارد، اینگونه فکر میکند: «این بار شکست خوردم، اما دفعه بعد که درس رو متوجه نشدم، سوالات بیشتری میپرسم و یا سختتر تمرین میکنم. شرط میبندم که میتونم نمره بهتری بگیرم».
چگونه می توانیم به فرزندانمان کمک کنیم تا سبک استناد مثبتتری داشته باشند؟
با مدل سازی! به کارهایی فکر کنید که دیگر انجام نمیدهید چون معتقدید در انجام آنها خوب نیستید. باز کردن در شیشه مربا؟ پارک دوبل؟ یادگیری زبان فرانسه؟ دوباره آنها را در حضور فرزندانتان امتحان کنید. به تلاش خود ادامه دهید و افکار خودتان را با صدای بلند توضیح دهید تا کودک بتواند احساس شما را برای خود درونی کند. «من همیشه با پارک دوبل مشکل داشتم، اما به هر حال تا زمانی که به اندازه کافی حرفهای نشدم به تلاش ادامه میدم. من سخت تمرین خواهم کرد و در نهایت انجام اون رو یاد میگیرم». مدل سازی نحوه تفکر – و نه فقط رفتار خالی – به بچهها کمک میکند تا سبک فکری سالمی داشته باشند.
آخرین جنبه انتساب، «داخلی» یا «خارجی» بودن آن است است. آیا موفقیتها و شکستها توسط عوامل داخلی مانند هوش، شخصیت یا میزان علاقه به یک موضوع تعیین میشوند؟ یا اینکه توسط عوامل بیرونی مانند یک معلم خسته کننده، آزمونی سخت و ناعادلانه یا خواهر و برادری پر سر و صدا و حواس پرتی در زمان مطالعه ارزیابی میشوند؟
همه ما تمایل داریم که عوامل درونی را به موفقیتهای خود و عوامل بیرونی را به شکستها نسبت دهیم. اگر امتحانی را به خوبی بگذرانیم، معتقدیم به این دلیل است که باهوش هستیم و به سختی مطالعه کردهایم، نه به این دلیل که معلم در انتقال مطالب عالی عمل کرده است. اما اگر در یک آزمون مردود شویم، تمایل داریم به دنبال فرد یا علت دیگری برای مقصر باشیم.
به طرز عجیبی، وقتی نوبت به ارزیابی موفقیتها و شکستهای دیگران میرسد، نسبتها معکوس هستند. ما تمایل داریم عوامل بیرونی را به موفقیت دیگران و عوامل درونی را به شکست آنها نسبت دهیم.
به مثال قبلی، یعنی رانندهای که با سرعت غیر مجاز از شما سبقت گرفت، فکر کنید. تقریبا همه مردم این رفتار بد را به شخصیت خودخواه او (یک عامل درونی) نسبت میدهند و نه یک شرایط منحصر به فرد که آن رفتار را توجیه میکند (یک عامل بیرونی). اما زمانی که ما با سرعت زیاد سبقت میگیریم یا رفتار مشابه نشان میدهیم، همیشه به این دلیل است که مکانی که میرویم بسیار مهم است و نه به این دلیل که ما آدم بدی هستیم.
این به وضوح، یک دیدگاه مغرضانه است. چه درباره خودمان و چه درباره فرزنمان باید نگاهی بیطرفانه داشته باشیم.
در واقع، تقریبا در همه شرایط ترکیبی از عوامل داخلی و خارجی وجود دارد. مثلا، موفقیت در فلان آزمون نتیجه آن است که من آدمی باهوش هستم، واقعا سخت درس خواندم، استادی پرشور و جذاب داشتم، آزمون بر اساس خواندههایم بود و حتی کمی سادهتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم. این تفسیر ترکیبی از تمام عوامل داخلی و خارجی است.
ما باید یاد بگیریم که تعصب و انگیزههای انسانی مغرضانه را بازنگری کنیم و همه چیز را به طور کلیتر و جامعتر ببینیم. هر چه بیشتر این نگاه را در زندگی خود تمرین کنید، کمک به فرزندانتان برای یادگیری آن آسانتر خواهد بود.
بنابراین دفعه بعد که در حین رانندگی، کسی از شما سبقت گرفت، سعی کنید به تمام دلایل خارجی خوب فکر کنید. فکر کنید چه مسائلی باعث میشود فردی اینگونه رانندگی کند؟ دفعه بعدی که موفقیتی در زندگی خود کسب کردید، سعی کنید توضیح متعادلتری برای دستاوردهای خود داشته باشید. مثلا: «من اخیرا دویدن رو شروع کردهام. قطعا این کار نتیجه مثبتی برای من داره چون من برای سلامتیم خیلی انگیزه دارم! راستی هوای امروز برای دویدن ایدهآل بود. من همیشه وقتی مه خفیفی بعد از بارون تو هوا وجود داره، تندتر میدوم تا خنک بشم. انعطاف این شلوارهای ورزشی جدید خیلی بهتر و راحتتر از شلوارهای قدیمی منه. این هم حتما بهم انگیزه داده!».
هنگامی که خود را آموزش میدهید بیطرف – و صادقانه بگویم، نسبت به دیگران مثبتتر – باشید، آنگاه زمانی که فرزندتان برای موضوعی فقط عوامل داخلی یا خارجی را فهرست میکند، شما طرف مقابل را نیز یادآوری میکنید. نگاه جامع به موضوع، به طور طبیعی و ناخودآگاه برای شما پیش خواهد آمد.
بیشتر بدانید: ۱۱ استراتژی برای علاقه مند کردن دانشآموزان به یادگیری
ایجاد انگیزه درونی برای تقویت یادگیری کودکان
زمانی که محصل بودید، چه چیزی به شما انگیزه درس خواندن میداد؟ من شخصا، والدینم هرگز مجبور نشدند با دادن پول یا بستنی به من برای نمرات خوب رشوه بدهند. از همان سنین پایین- و احتمالا بیش از حد – به نمره بالا گرفتن اهمیت میدادم. برایم اهمیتی نداشت که دوستان یا خانواده در مورد من چه فکر میکنند. بلکه بهترین بودن در مدرسه واقعا تنها انگیزه من بود.
روانشناسان این نوع از انگیزه را «انگیزه درونی» مینامند. از طرفی «انگیزه بیرونی» ناشی از چیزهایی مانند مورد ستایش قرار گرفتن، دریافت جایزه و پاداش یا شهرتطلبی و دریافت عنوان بهترین، است. انگیزه بیرونی میتواند برای مدت کوتاهی بسیار محرک باشد. اما در امر آموزش، زمانی که نیاز دارید برای مدت طولانی انگیزه داشته باشید، فارغ از میزان چالشبرانگیزی، انگیزه درونی ایدهآل است.
چگونه انگیزه درونی را تشویق کنیم؟
- از جوایزی مثل جدول امتیازبندی برای گرفتن جایزه و پاداش در ازای موفقیت و رشوه برای یادگیری استفاده کنید. برای مثال: «اگر تکالیفت را به موقع تموم کنی میتونیم امشب برای شام همگی به رستورانی که دوست داری بریم».
- بچهها به طور طبیعی در مورد دنیا کنجکاو هستند. به آنها اجازه دهید به جای اینکه در چهارچوب یک برنامه درسی سختگیرانه باشند، یاد بگیرند و کشف کنند که واقعا به چه چیزی علاقه دارند.
- تمرکز را بیشتر روی «یادگیری صرفا به خاطر یادگیری» بگذارید تا روی نمرات بالا یا رسیدن به آستانه دلخواه خاص. یادگیری برای بچهها هیجانانگیز و سرگرم کننده است. اجازه دهید آنها بدون فشار خارجی فقط از کسب دانش جدید لذت ببرند تا در یک زمان خاص به سطح خاصی برسند.
بیشتر بخوانید: چگونه به فرزند یا دانش آموز خود انگیزه درس خواندن دهیم؟