قصه و کاربرد ضرب المثل «زبان سرخ، سر سبز میدهد بر باد»

این تجربه ناخوشایند را تقریبا همه‌مان داشته‌ایم که جایی حرف اشتباهی به زبان بیاریم و بعد از گفته خود پشیمان شویم. قدیمی‌ها که عالم دهر بودند، با یک مثل ساده، عاقبت پرحرفی را به تصویر می‌کشند و به ما توصیه می‌کنند با خاموشی و سکوت، روح و جان خود را در آسایش قرار دهیم. ضرب‌المثل زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد، حکایت گرفتار‌شدن به سبب سخنان نابجا و نابخردانه است. همراه ما باشید تا بیشتر درباره مفهوم، کاربرد و ریشه این مثل صحبت کنیم.

کاربرد این ضرب المثل چیست؟

این ضرب‌المثل فقط یک کاربرد دارد و آن برای افرادی است که همیشه بی‌فکر و مراقبت حرف می‌زنند و به دردسر می‌افتند. هرکه زبان به دروغ باز کند، تهمت بزند، راز فاش سازد و موجب اختلاف آدم‌ها شود، زبان سرخی دارد که روزی سر سبز او را بر باد می‌دهد. خطاب این ضرب‌المثل گاه خود ماییم و گاه آن را به دیگران می‌گوییم. فرقی نمی‌کند، هرکه حرفی نسنجیده و اشتباه به زبان آورد، می‌توان از این حکایت یاد کرد.

معنای این ضرب المثل چیست؟

معنای این ضرب‌المثل ساده با کمی تامل قابل درک و لمس است. می‌گوید که همیشه و تحت هر شرایط باید سنجیده و به‌اندازه حرف زد! زیاده‌گویی یا زدن حرف‌های نیش و کنایه‌دار موجب گرفتاری و بروز اتفاقات بد می‌شود و گریبان خودمات را می‌گیرد. این ضرب المثل به فاصله کوتاه میان ذهن و زبان اشاره دارد و توصیه می‌کند قبل از آنکه زبان به سخت باز کنیم، ذهن را به تفکر باز کرده و مراقب تک‌تک کلماتی که بر زبان می‌آوریم، باشیم.typography of a zarbolmasal

 

ریشه این ضرب المثل از کجاست؟

قصه این مثال به زمان‌های دور برمی‌گردد. در یکی از شب‌های سال دزدی سر از حریرخانه صنعتگری درمی‌آورد که از قضا با نهایت هنرمندی، مشغول بافت یک تکه ابریشم بود. زیبایی شکل‌ها و طرح‌ها به‌قدری نفس‌گیر بود که دزد تصمیم گرفت تا اتمام کار ابریشم‌ باف آن اطراف بماند و پارچه ابریشم را برای خود بردارد. با هزار حیله و نیرنگ وارد حریرخانه ابریشم‌ باف شد و منتظر ماند تا مرد صنعتگر خسته از کار به خواب رود. نزدیک‌تر که شد، صدای زمزمه‌وار صنعت‌گر را شنید که زیر لب می‌گفت: ای زبان سرخ! خواهش می‌کنم فردا مواظب من باش تا سر سبز من بر باد نرود!

مرد ابریشم‌ باف پس از اتمام کار خود، پارچه ابریشمی را در دستمالی پیچید و با خود به خانه برد. دزد هم دنبال او راه افتاد تا سر از کارش در بیاورد. صبح روز بعد صنعتگر را تا بارگاه وزیر دنبال کرد و شاهد لحظه‌ای بود که مرد این پارچه را تقدیم وزیر می‌کرد. هرکه در آن جمع بود، به ‌محض آنکه نگاهش به پارچه ابریشم افتاد، از هنرمندی ابریشم‌باف شگفت‌زده و انگشت به دهان ماند. وزیر از مرد ابریشم باف پرسید: ای انسان لایق، کاربرد این پارچه زیبا و چشم‌نواز چیست؟

مرد گفت بهتر است به‌جای آنکه برش بزنی و با آن جامه‌ای بدوزی، آن را به‌عنوان روکش استفاده کنی. دستور ده تا این پارچه را روی تابوتت بگذارند! وزیر به محض آنکه این سخن را از زبان مرد شنید، هم پارچه را به آتش کشید و هم مرد را به زندان انداخت. حتی دستور داد که زبانش را ببرند!

دزدی که تا این لحظه شاهد تمام ماجرا بود، از اتفاق پیش آمده خنده‌اش گرفت. وزیر علت خنده مرد را جویا شد و دزد شرح ماوقع داد. از همان دیشبی که مرد ابریشم باف از زبان سرخش خواهش می‌کرد طوری حرف بزند که سر سبزش را بر باد ندهد تا همین لحظه.

وزیر که حالا کل ماجرا را می‌دانست، دستور داد مرد ابریشم باف را از زندان بیرون بیاورند و به خانه بفرستند؛ اما قبلش به او بگویند که مراقب حرف زدن خود باشد. در آخر این پند را به اطرافیان خود داد که اگر به زبان خود اعتماد ندارید، بهتر است ساکت و خاموش بمانید. وگرنه، زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد.

حرف آخر

کلامی که به زبان می‌آوریم همچون تیغ برنده نیازمند احتیاط است. ضرب‌المثل شیرین زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد، به ما توصیه می‌کند که اگر زبان به حرف‌های تند، ناخوشایند و خطرناک باز کنیم، حتی حرف‌هایی که در لغت زشت نیستند اما موجب اختلاف آدم‌ها می‌شوند یا دلی می‌شکنند، بهتر است ساکت بمانیم و لب از لب باز نکنیم. که اگر حرف بزنیم، ممکن است جان خود را به مخاطره بیاندازیم و کار دست خود بدهیم. 

حالا شما برای ما بگویید. تابه‌حال از این مثل استفاده کرده‌اید؟ یک مثال از کاربردش را برای ما در بخش نظرات بنویسید.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.